بانوی هزار فصل

پربیننده ترین مطالب
  • ۹۴/۰۷/۲۴
    :(

روزمرگی های من

پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۲ ب.ظ

این مدت سرم خیلی شلوغ بود.درگیر کار و مهد،اینقدر سرم شلوغ بود که گاهی شبها ساعت دو یا سه می خوابیدم.همه ی وقتم اختصاص داده شده بود به کار،طوریکه وقت خالیی برای خودم نداشتم.همون هفته ی اول کم آوردم.میخواستم انصراف بدم و بیام بیرون و خیال خودمو راحت کنم.مدیر جدیدمون خیلی به کار و بچه ها بها میده و دوست داره کلاسهای فرهنگی و هنری مختلف واسه بچه ها بذاره.پس سختی کار واسه ما مربیها دو برابر میشه.حتی با اینکه من خودم مربی فعالی هستم و سعی می کنم واسه بچه ها کم نذارم،ولی این مدت خیلی فشار کاری روم بود که نه وقت کتاب خوندن داشتم چه از نوع داستانی و چه درسی و نه حتی وقت نت اومدن و پست گذاشتن.شبها هم تا با گوشی میخواستم وبلاگهای بچه هارو بخونم تو همون پست وبلاگ اولی خوابم می برد و گوشیم تا صبح تو همون صفحه روشن باقی می موند.الان اوضاع روبراه تره و وقتم کمی آزادتر شده.اینطوری نمیشه باید یه نظم و نظامی به کارها و برنامه هام بدم.اینطوری از پا درمیام.دو روزه که شونه و کتف و قفسه ی سینه ام درد می کرد.فکر می کنم سرماخورده بودم.رگ گردنم گرفته و وقتی میخواستم با کسی صحبت کنم باید با تموم بدنم به سمت طرف میچرخیدم.شش هام می سوخت و موقع برداشتن وسایل و خم شدن خیلی اذیت میشدم و جیغم درمی اومد.قرص سرماخوردگی و گرفتگی عضلات خوردم و امروز صبح هم کمی ورزش کردم.الان خیلی بهترم.با خودم فکر می کردم که دیگه آخرای عمرمه و تنگی نفسی یا سرطانی چیزی گرفتم.آخه خانواده ی ما زمینه ی ارثی سرطان دارند.اما خدارو شکر درد سینه ام خوب شد و الان راحت نفس می کشم.کلاس زبان هم اسم نوشتم.نه اینکه وقت آزاد خیلی دارم،هم میخوام سر کار برم هم باشگاه هم کلاس زبان و هم واسه ارشد بخونم.امیدوارم بتونم.آخه این مهد،کل انرژی منو می گیره و وقتی که میام خونه،مثل جنازه می افتم و اگه ظهر نخوابم عصر سر درد می گیرم.چه برنامه هایی که واسه سال جدید نداشتم.امیدوارم بتونم عملیش کنم.وقت زیادی ندارم.

نظرات  (۳)

همین دیشب سر زدم اینحا و غصه دار شدم همچنان یه توپ دارم قلقلیه خودنمایی میکنه و پست جدیدی نذاشتی ...

آخ اخ امان از این درگیری های کاری ... لامصب آدمو از پا میندازن بعد بازم میبینی هیچ کاریتو نرسیدی که انجام بدی ...

زودتر امیدوارم زندگیت به روال عادی و توپو خوشحال کننده برگرده ^.^

پاسخ:
ممنون پرستو جون.امیدوارم زندگی واسه ی شما هم شیرین باشه.
روزمرگی هاتم هیجان انگیزن:-*
پاسخ:
نه به هیجان انگیزی روزمرگی های شما،عروس خانوم 
۲۵ آذر ۹۴ ، ۰۸:۰۷ عبداله سعادت
سلام
لایک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی