آخر کوچۀ ما،سر نبش خیابان مدرسۀ سما قرار دارد.زمانی مقطع ابتدایی و حالا مقطع دبیرستان است.ایام مدرسه که می شود از توی کوچه ما پسرانی عبور می کنند که چند نفری با هم دوستند،و با هم دختری را سرکار گذاشته اند و او را دست می اندازند و می خندند.پسری عبور می کند که با تلفن همراهش با دوست دخترش دعوا می کند که چرا او را درک نمی کند؛چرا در کارهای او دخالت می کند و پسر می خواهد که رابطه اش را بهم بزند چون از دست دختر خسته شده است.گاهی هم پسرانی پشت پنجرۀ اتاقم می ایستند و با تلفنشان قربون صدقۀ دوست دخترشان میروند و حرفهای عاشقانه میزنند.کوچه ما برای خودش داستانهایی دارد؛داستانهایی با موضوع درام،عشقی و احساسی!