کوچۀ عشاق
يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ق.ظ
آخر کوچۀ ما،سر نبش خیابان مدرسۀ سما قرار دارد.زمانی مقطع ابتدایی و حالا مقطع دبیرستان است.ایام مدرسه که می شود از توی کوچه ما پسرانی عبور می کنند که چند نفری با هم دوستند،و با هم دختری را سرکار گذاشته اند و او را دست می اندازند و می خندند.پسری عبور می کند که با تلفن همراهش با دوست دخترش دعوا می کند که چرا او را درک نمی کند؛چرا در کارهای او دخالت می کند و پسر می خواهد که رابطه اش را بهم بزند چون از دست دختر خسته شده است.گاهی هم پسرانی پشت پنجرۀ اتاقم می ایستند و با تلفنشان قربون صدقۀ دوست دخترشان میروند و حرفهای عاشقانه میزنند.کوچه ما برای خودش داستانهایی دارد؛داستانهایی با موضوع درام،عشقی و احساسی!
هوم ... و چقدر بده سن این دوس دختر پسر بازیا انقدر پایین اومده ... فسقل بچه ن ... یه روز عاشق اصغرن فرداش دلشون برا اکبر غنج میره یه روز به مریم میگن خانومی یه روز به ماندانا میگن عشقم ...
اه اه ... همه چیز هر روز داره بیشتر و بیشتر مزخرف میشه ...