بانوی هزار فصل

پربیننده ترین مطالب
  • ۹۴/۰۷/۲۴
    :(

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گناه» ثبت شده است

عصر یه روز با خانواده ام توی یکی از صحن های حرم امام رضا روی فرشهایی که پهن کرده بودن نشسته بودیم.من برای اینکه بهانه دست برادران و خواهران انتظامات ندم،روسریمو کشیده بودم جلو و چادرمو از قسمت زیرگلو با دست نگه داشته بودم که عقب نره و بهم نگن: خانوم چادرتو بکش جلو.

داشتم با امام رضا حرف میزدم و درد دل می کردم و زیارتنامه می خوندم و حسابی توی افکار خودم غرق بودم که یکباره یکی از این خانومهای انتظامات رو درحالیکه دستکش سیاه دستش بود و سر تا پا سیاه پوشیده بود و فقط گردی صورتش معلوم بود رو جلو خودم دیدم.نمیدونم کی اومده بود که من متوجه حضورش نشدم.یواش خم شد و بهم گفت: دخترم،انگشترت برق میزنه و آقایون تحریک میشن!

من در حالیکه همه ی وجودم یک علامت تعجب گنده شده بود و داشتم شاخ درمی آوردم بهش نگاه کردم سپس یک نگاه به انگشتر طلای ساده ام که حتی یک نگین هم روش نداشت و بعد نگاهی به خواهرم و پدر و مادرم که داشتن خیره خیره به انگشترم نگاه می کردن انداختم درحالیکه از تعجب گوشه های لبم آویزون شده بود.با خودم گفتم خاک بر سر اون مردی که بخواد با یک انگشتر ساده تحریک بشه.


خانومها و دختران عزیز لطفا اگر انگشتر،دستبند،عینک،ساعت و یا هر چیزی که برق میزند و یا نگین دارد،در انگشت یا دستان و یا سر و گردن خود دارید آن را هر چه سریعتر درآورده و از خود دور سازید؛چون هر لحظه و در هر جایی امکان دارد مردی با دیدن یکی از این وسایل تحریک شده و به گناه بیفتد.


با تشکر





۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۰
آرامیس